نکته هفتم
اسراف، حرص را دربردارد، و حرص «سه نتیجه» به شرح زیر دارد:
نخست: بیقناعتیست، و نبود قناعت نیز اشتیاق به سعی و تلاش را در انسان از بین میبرد، و به جای شکر، وسیلهی شکوا شده، و باعث تنبلی میشود؛ در نتیجه انسان، مال مشروع، حلال و کم[1] را ترک کرده، و مال غیرمشروع و بیزحمت میجوید، و در این راه، نه تنها عزّت بلکه حیثیتش را نیز فدا میکند.
نتیجه دوم حرص: خیبت[2] و خسارت بوده، و از دست دادن هدف، و معروض ماندن به استثقال،[3] و محروم ماندن از سهولت و معاونت میباشد. حتی ضربالمثل: «اَلْحَرِيصُ خَائِبٌ خَاسِرٌ» یعنی حرص، سبب زیان و ناکامیست، این را تصدیق میکند. تأثیرات حرص و قناعت در عالم ذیحیات به صورت دستور بسیار وسیعی در جریان است، از جمله این موارد به چند مورد اشاره میکنیم:
قناعت فطری درختان محتاج به رزق، همانطور که رزق آنان را به سوی آنان میدواناند، دویدن حیوانات نیز با حرص و همراه با مشقت و نقصان به سوی رزق، ضرر بزرگ حرص و منفعت عظیم قناعت را نشان میدهد.
همچنین، با وجود قناعت عموم نوزادان ضعیف با زبان حال خود، غدایی لطیف همچون شیر از جایی غیرقابل انتظار برای آنان فواره میشود، اما با وجود حرص جانوران، آنان به رزق نقصان و ملوّث چنگ میزنند، که این ادعایمان را به روشنی اثبات میکند.
همچنین، وضعیت قناعتکارانه ماهیان فربه[4]، اساس رزق کاملی برای آنان میشود، اما حیوانات باهوشی همچون روباه و میمون با آن که با حرص به دنبال رزق خود هستند، ولی به اندازهی کافی روزی خود را نیافته، و لاغر و ضعیف میمانند، که این نشان میدهد، حرص تا چه حد سبب مشقت، و قناعت تا چه حد سبب آسایش میشود.
همچنین ملت یهود با وجود حرص، ربا، حیله و نیرنگ خود، رزق با ذلت و سفالت و روزی غیرمشروع را تنها به اندازهی نیاز ضروری زندگی به دست میآورند، اما صحرانشینان با وجود وضعیت قناعتکارانهشان، زندگی با عزت و رزق کافی دارند، که برای بار دیگر ادعایمان را به قطع ثابت میکند.
همچنین فقرِ حالی که عالمان[5] و ادیبان[6] به سبب حرصی که ذکاوتشان به آنان داده است، مبتلا به آن شدهاند، و نیز ثروتی که افراد بسیار نادان و ناتوان با وجود وضعیت قناعتکارانهشان کسب کردهاند، به قطع ثابت میکند، که رزق حلال، نظر به عجز و فقر به دست میآید، و به توان و اختیار نیست، حتی رزق حلال با توان و اختیار رابطهی معکوس دارد، زیرا با زیاد شدن توان و اختیار کودکان، رزق آنان نیز کم شده، و از آنان دورتر گشته، و اندک میشود. نظر به سرّ حدیث: «اَلْقَنَاعَةُ كَنْزٌ لاَ يَفْنَى»[7] قناعت، گنجینهی حسنِ معیشت و آسایش حیات میباشد، اما حرص، معدن خسارت و سفالت است.
نتیجه سوم: حرص اخلاص را از بین برده، و عمل اُخروی را لکهدار میکند، زیرا اگر اهل تقوا حریص باشد، خواهان توجه ناس است، آن کس که توجه ناس را مد نظر داشته باشد، اخلاصِ تام را به دست نمیآورد، این نتیجه بسیار با اهمیت بوده، و جای دقت دارد.
الحاصل
اسراف، بیقناعتی را نتیجه میدهد، و بیقناعتی، اشتیاق به کار را کم کرده، و سبب تنبلی میشود، و درِ شکوا را در زندگی باز کرده، و دایماً سبب شکوا[8] میشود. هم اخلاص را از بین برده، در ریا را باز میکند. هم عزتش را گرفته، راه گدایی را نشان میدهد. اما اقتصاد، قناعت را نتیجه میدهد، و نظر به سرّ حدیث «عَزَّ مَنْ قَنَعَ ذَلَّ مَنْ طَمَعَ»[9] قناعت، عزت را در پیدارد، و سعی و تلاش را افزون میکند، و اشتیاق را افزایش داده، و به کار و تلاش وامیدارد، زیرا برای مثال فرد قانع با کار و تلاش در یک روز و با قناعت در پاداشی که دریافت کرده است، روز دوم را نیز کار خواهد کرد، اما فرد اسراف کننده چون قناعت نمیکند، روز دوم نمیتواند کار کند، و اگر هم کار کند، در کارش بیاشتیاق است؛ همچنین، قناعتی که از اقتصاد به دست میآید، درِ شکر را باز کرده، و درِ شکوا را میبندد، و چنین فردی همیشه شاکر است، و به واسطهی قناعت، از انسانها بینیاز شده، و در جستجوی توجه ناس نیست؛ در نتیجه درِ اخلاص باز شده، و درِ ریا بسته خواهد شد.
ضررهای وحشتانگیز بیاقتصادی و اسراف را در بُعد وسیعی به شرح زیر مشاهده کردم:
نُه سال پیش به شهر مبارکی رفتم، و به خاطر زمستان، منابع ثروت آن شهر را ندیدم، مُفتی آن شهر ـ خداوند بیامرزدش ـ چند باری به من گفت: «اهالی شهر ما فقیرند» این سخن او احساس من را برانگیخت، و تا پنج ـ شش سال برای اهالی آن شهر اندوهگین بودم، هشت سال بعد، در فصل تابستان به آن شهر رفتم، باغهای آن جا را دیدم، سخن مرحوم مفتی آنجا را به یاد آوردم، به خود گفتم: فسبحانالله، محصولات این باغ بیش از نیاز این شهر است، و باید اهالی این شهر بسیار ثروتمند باشند، و تعجب کردم. از خاطرهی پُرحقیقت رهبرم ـ که در هیچ زمان مرا فریب نداده، و در درک حقیقت رهبرم بوده است ـ فهمیدم: به خاطر بیاقتصادی و اسراف، برکت از این شهر رفته بود، و به همین سبب آن مرحوم با وجود این همه منابع ثروت میگفت: «اهالی شهر ما فقیرند» آری، به تجربه ثابت شده است، دادن زکات و رعایت اقتصاد سبب برکت مال میشود، و اسراف و ندادن زکات نیز سبب بیبرکتی میشود، که وقایع بسیاری نشانگر آن است.
افلاطونِ فیلسوفان اسلام، داهی مشهور ابوعلیسینا که شیخ حکیمان و استاد فیلسوفان است، تنها درباره علمِ طب، آیهی كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاَ تُسْرِفُوا[10] را اینگونه تفسیر کردهاند:
جَمَعْتُ الطِّبَّ فِى الْبَيْتَيْنِ جَمْعًا وَ حُسْنُ الْقَوْلِ فِى قَصْرِ الْكَلاَمِ
فَقَلِّلْ اِنْ اَكَلْتَ وَ بَعْدَ اَكْلٍ تَجَنَّبْ وَ الشِّفَاءُ فِى اْلاِنْهِضَامِ
وَ لَيْسَ عَلَى النُّفُوسِ اَشَدُّ حَالاً مِنْ اِدْخَالِ الطَّعَامِ عَلَى الطَّعَامِ
علمِ طب را در دو جمله خلاصه میکنم، زیبایی کلام درکوتاهی آن است: هنگام غذا خوردن کم بخور، و بعد از غذا تا چهار ـ پنج ساعت چیزی نخور، شفا در هضم غذاست، یعنی به اندازهیی بخور، که به راحتی هضم شود، سنگینترین و خستهکنندهترین حالت برای نفس و معده، غذا خوردن پیاپی و پشت سر هم است.[11]
سعید نورسی
***
[1]– نبود اقتصاد سبب میشود، مصرفکنندگان زیاد شده، و تولیدکنندگان کم میشوند، و هر کس چشم به در حکومت میبندد، و آن هنگام «صنعت، تجارت و زراعت» که اساس و مدار حیات اجتماعیاند، کم و رو به نقصان میرود، و آن ملت تدّنی و فرود آمده، و سقوط کرده، و فقیر میشود.(مؤلف)
[2]– ناکامی، عدم موفقیت، زیان. (مترجم)
[3]– استثقال به معنی گران تمام شدن عملی برای شخص بوده، و سنگینی مجازات عمل است. (مترجم)
[4]– به چاقی و گوشت و روغن فراوان ماهیان اشاره دارد، در حالی که ماهیان با قناعت زندگی میکنند، و ماهیان را با حیواناتی همچون روباه و میمون مقایسه میکند.(مترجم)
[5]– پادشاه عادل ایران انوشیروان وزیر عادلی به نام بزرگمهر داشت، که به دانایی مشهور بود، از ایشان سؤال شد: «چگونه است، علما در درگاه اُمرا حاضرند، اما اُمرا در پیشگاه علما دیده نمیشوند، حال آن که علم از امارت برتر است؟» چنین پاسخ داد: «این از علم علما و از جهل اُمراست.» یعنی اُمرا از جهلشان ارزش علم را نمیدانند، تا به حضور علما رفته، و جویای علم باشند، اما علما، هم از معرفتشان و هم به آن سبب که ارزش مال را میدانند، جویای آن در درگاه اُمرایند. پس بزرگمهر، حرص را که نتیجهی ذکاوت علما بوده، و سبب فقر و ذلت آنان شده، با ظرافت و مهارت خاصی تأویل کرده، و به شیوایی پاسخ دادند. (خسرو)
[6]– واقعهیی که تأیید کنندهی آن است: به ادیبان در فرانسه برای آن که خوب گدایی میکنند، وثیقهی گدایی میدهند. (سلیمان رُشدُی)
[7]– قناعت، گنج تمام نشدنیست.
[8]– آری، از همهی انسانهای مسرف، شکوا میشنوی،حتی اگر ثروتمند هم باشند، باز هم زبانششان شکواست، اما از انسان فقیر اما قناعتکار، فقط شکر میشنوی. (مؤلف)
[9]– آن که قناعت کند، عزیز شود، و آن که طمع کند، ذلیل و رسوا شود.
[10] – اعراف: 31
[11]– یعنی مضرترین چیز برای بدن، غذا خوردن بعد از غذا در فاصلهی کمتر از چهارـ پنج ساعت است، و یا این که پر کردن معده از غذاهای متنوع برای لذت بردن است. (مؤلف)