نکته چهارم
نظر به راز حدیث شریف «لاَ يَعُولُ مَنِ اقْتَصَدَ» یعنی آن کس که اقتصاد کند، خانوادهاش درد معیشت را نخواهند کشید، نتیجه میگیریم: آن کس که اقتصاد کند، خانوادهاش زحمت و رنج معیشت را خیلی متحمل نخواهد شد، آری، دلایل قطعی بسیاریست، که اقتصاد به قطع، سببِ برکت و مدار حُسنِ معیشت میباشد، و این دلایل، حد و حساب ندارد، از جمله: با مشاهده شخص من و شهادت ذواتی که به من خدمت کرده، و دوست من بودند، میگویم، که به سبب اقتصاد، بعضاً ده برابر برکت دیدهام، و دوستانم نیز شاهد بودهاند، حتی نُه سال پیش بعضی از رؤسا که همراه با من به شهر بوردور[1] تبعید شده بودند، برای آن که از بیپولی به ذلت و سفالت دچار نشوم، سعی کردند، زکاتشان را به من بقبولانند، به آن رؤسای ثروتمند گفتم: «با آن که پول چندانی ندارم، اما اقتصاد را میدانم، و به قناعت عادت کردهام، من از شما ثروتمندترم.» به مراتب و با اصرار زیاد تکلیفشان (زکات) را نپذیرفتم، و جای دقت و تأمل دارد، دو سال بعد از آن واقعه بعضی از آنان که زکاتشان را به من پیشنهاد کرده بودند، به سبب رعایت نکردن اقتصاد، بدهکار شدند، لِله الحمد به مدت هفت سال به برکت اقتصاد، آن پول کم برایم کافی بود، و سبب شد، کمرم را جلوی دیگران خم نکرده، و نیازمند خلق نشوم، و دستور «استغنا از ناس»[2] ـ که یکی از دستورات زندگیام میباشد ـ مسلکم را خراب نکرد.
آری، آن کس که اقتصاد نمیکند، نامزد ذلت و گدایی معنوی و سفالت میشود، در این زمان، پولی که سبب اسراف است، بسیار گران تمام میشود، بعضا در مقابل آن، حیثیت، ناموس و رشوه داده شده، و گاهی مقدسات دینی فروخته میشود، سپس آن پول بدیمن به دست میآید، یعنی با دادن صد تومان ضرر معنوی، صد تومان درآمد مادی کسب میشود، اگر انسان اقتصاد کرده، و حاجات ضروری خود را اقتصار[3] و اختصار[4] و حصر[5] کند، نظر به سرّ اِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ [6] و نظر به صراحت وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِى اْلاَرْضِ اِلاَّ عَلَى اللّٰهِ رِزْقُهَا [7] از جای غیرقابل انتظار، تا حدی که زنده بماند، رزقش را مییابد، چون آیات ذکر شده متعهد میشوند.
آری رزق «دو نوع» است:
نخست: رزق حقیقی که در حدیست، که با آن زنده میماند، و با حکم آیات ذکر شده این نوع رزق، تحت تعهّد ربّانیست، اگر اراده بشر دخالت نداشته باشد، آن رزق ضروری را در هر صورت مییابد، و مجبور به فدا کردن دین و ناموس و عزت خود نمیشود.
نوع دوم: رزق مجازیست، که سوءاستعمال سبب میشود، حاجات غیرضروری، حاجات ضروری شده، و به واسطهی بلای چشم و همچشمی، معتاد به آن شده، و آن را نتواند ترک کند، و چون این نوع رزق، تحت تعهّد ربّانی نمیباشد، به دست آوردن این نوع رزق به ویژه در این زمان، بسیار گران تمام میشود، و در ابتدا با فدا کردن عزت، و قبول ذلت خود، و با گدایی معنوی تا جایی که پای انسانهای پست و رذل را میبوسد، و گاهی با فدا کردن مقدسات دینی ـ که نور حیات ابدی او میباشند ـ آن مال بدیمن و بیبرکت را به دست میآورد، و هم در این زمانهی فقر و ضرورت، از تألمی که به واسطهی حس همنوع دوستی اهل وجدان نسبت به درد افراد گرسنه و محتاج پدید میآید، هر آن که وجدانی دارد، به سبب لذت مالی که از راه غیرمشروع به دست میآید، عذاب خواهد کشید، در چنین زمانهی عجیبی، از اموالی که شبهه در آن است، به حد ضرورت باید اکتفا کرد، چون نظر به سرّ «اِنَّ الضَّرُورَةَ تُقَدَّرُ بِقَدْرِهَا» اگر مجبور باشیم، از مال حرام تا حد نیاز میتوان کسب کرد، بیش از آن را نمیتوان کسب نمود، آری انسان مضطر و ناچار، از گوشت مردار، نمیتواند به حد سیر شدن بخورد، بلکه باید تا حدی که از مردن نجات یابد، بخورد، همچنین شایان ذکر است، در حضور شخص گرسنه، نباید خیلی هم با کمال لذت خورد.
واقعهیی که دلالت میکند، اقتصاد، سبب عزت و کمال است:
روزگاری، حاتمِ طایی ـ که در دنیا به بخشش و سخاوت مشهور بود ـ ضیافتی مهم برپا کرد، بعد از آن که مسافرانش را با هدایای فراوان بدرقه کرد، برای تفریح به بیابان رفت، در آن جا دید، فرد پیر و فقیری باری از خار و خاشاک بر کمرش دارد، که بر بدنش فرو میرود، و بدنش را خونی کرده است، حاتم به او گفت: «حاتمطایی، ضیافتی مهم با هدایا برپا کرده است، تو نیز به آن جا برو، در عوض این خار و خاشاک پنج سکهیی، پانصد سکه خواهی گرفت» آن پیر مقتصد به او گفت: «من، این بار پرخار و خاشاک را با عزتم بردوش میکشم، و بر سرم بلند میکنم، و منت حاتم طایی را نخواهم کشید.» بعدها از حاتم طایی سوال شد: «تو از خود جوانمردتر و عزیزتر که را میشناسی؟» گفت: «آن پیرمرد مقتصد را که در صحرا با وی برخورد کردم، عزیزتر، والامقامتر و جوانمردتر از خود دیدم.»
سعید نورسی
[1]– یکی از شهرهای کشور ترکیه است.
[2]– بینیازی از خلق. (مترجم)
[3]– اقتصار: کم خواهی، اکتفا و بسنده کردن. (مترجم)
[4]– اختصار: دوری از چیزهای زاید و اضافی، زواید چیزی را انداختن. (مترجم)
[5]– حصر: محدود، تعیین حد برای حاجات ضروری. (مترجم)
[6]– الذاریات: 58
[7]– هود: 6