بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (4) ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (5) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[1
انسان با نور «ايمان» به اعلي عليين صعود ميكند، و به برکت آن ارزشي مييابد، كه او را شایستهی بهشت برین ميسازد. اما با ظلمت و تيرگي «كفر» در اسفل سافلين سرنگون شده، و به وضعيتي دچار ميگردد، كه او سزاوار جهنم میشود، زيرا «ايمان» انسان را به صانع ذوالجلالشنسبت ميدهد، پس «ایمان» یک انتساب است، و بدین وسیله انسان به اعتبار صنعت الهی و نقوش اسمای ربانی که به سبب ایمان در او نمایان شدهاند، ارزش والایی مییابد. اما «كفر» آن نسبت و پیوند را قطع کرده، و با قطع آن پیوند، بر صنعت ربانی پرده میپوشاند. و ارزش انسان نیزتنها درمادّه(جسم مادّی) منحصر ميگردد، و چون مادّه، فانی و ناپایدار و موقت است، و حیاتی حیوانی دارد، ارزش آن نیز در حکم هیچ است.
اينك با ذکرمثالي به شرح اين سرّ ميپردازيم:
در بازار صنعتگران ارزش مادّه جداست، و ارزش صنعت جدا. گاهي ديده ميشود، كه ارزش هر دو مساويست، وگاهي مادّه با ارزشتر است، وگاهی نيز، يك آهن بيارزش و ارزان یک ریالی، ارزش یک صنعت گرانبها را به خود میگیرد. حتي گاهی يک صنعت ناياب و باستاني، با این که قیمت چند میلیونی دارد، اما مادّهی آن ارزش چندانی ندارد. پس هنگامي که چنين صنعت باستاني و نايابی، به بازار زرگران و عتيقهفروشان عرضه گردد، و به صنعتگر ماهر و هنرمند باستانیاش نسبت داده شود، و با نام و یاد از آن صنعتکار و معرفی صنعت او همراه شود، این صنعت، بیشک به بهاي هنگفتي به فروش خواهد رسيد، ولي اگر همان صنعت به بازار آهنگران برده شود، به قیمت پایینی به فروش میرسد.
بدین ترتیب، انسان نيز هم چون یک صنعت باستانی و با ارزش برای پروردگارمتعال میماند، و لطيفترين و نازنينترين معجزهی قـدرت الهـــيست، به همین سبب خداوند انسان را مظهرِ جلوههاي اسماي حسنی خویش قرار داده، و محورِ مدار نقوش خود فرموده، و او را به عنواننمونهی كوچك کاینات آفريده است.
حال اگر نور «ايمان» در وجود وی جاری شود، با آن نور، تمام نقش و نگارهاي پروردگار که بر صفحه وجود انسان نقش بسته است، خوانده میشود.
پس آن شخص مؤمن، هم خود با تفکر و شعور آن را میخواند، هم به واسطهی آن انتساب، ديگران را به خواندن و انديشيدن وا ميدارد، یعنی، با مفاهیمی هم چون «من مصنوع ومخلوق صانع ذوالجلال هستم، و رحمت و كرم او در من تجلي يافته است.» صنعت ربانيِ نهفته در انسان ظهور ميکند.
يعني «ايمان» كه انتساب به صانع است، همهی آثار صنعت را در انسان نمایان ميکند، و با توّجه به ميزان آشكار شدن اين صــنعت ربّاني و درخشـش آن، ارزش و قیمت انسان نیز تعیین میشود، و این ارزش و قیمت به اعتبار آیینه صمدانی بودن اوست، و بنا بر همین اساس است، که اين انسان ناچیز و کوچک، به عنوان اشرف مخلوقات و مخاطب الهی و مسافر ربّانی لایق جنت میشود.
اما اگر «كفر» كه عبارت از قطع انتساب است، در وجود انسان رخنه کند، آن هنگام تمام نقش و نگارهاي پُر معنيِ اسماي الهي، در تاريكيها فرو میرود، وخواندن ومطالعه آن ناممکن ميگردد، زيرا با فراموش شدن صانع، جهات معنوي موجود در انسان نیز كه متوجه صانعاند، فهميده نميشـوند، گویا که از بلندی به زمین افتاده باشد. و بسياري از آن صنعتهاي پر معني و نقشهاي معنوي ناپديد شده، و بخش باقيماندهی آن نیز که با چشم ديده مي شود، و قابل مشاهده است، به اسباب ناچيز و به طبيعت و تصادف نسبت داده ميشود، و سرانجام سقوط مي كند، و از بين ميرود، و با آن که هرکدام از آنها در حکم گوهری درخشان هستند، تبدیل به شیشهیی سیاه و مکدر میشوند، و اهميتشان فقط در مادّهی حيواني منحصر ميماند، و آنگونه که قبلاً گفتيم، در واقع هدف و ثمرهی مادّه، سپری کردن زندگی ناچیز و بیارزش است، و این در حالیست، که در بین حیوانات، عاجزترین و محتاجترین و محزونترین آنها محسوب میشود، و علاوه بر این پس از مدتی پوسیده میشود، و از بین میرود.
بدين طريق، «كفر» ماهيت انساني را خراب میکند، و از بین میبرد، و آن را از الماس با ارزش به زغال بيارزشي مبدّل ميسازد.
[1] – تین: 6-4